پولس در شمار بحث انگيزترين الاهيدانان مسيحى است كه تأثير عميقى بر سامانه آموزه هاى مسيحيت داشته است. او هرگز نتوانست عيسى را درك كند و به شاگردى اش درآيد، اما وى را بايد از عوامل مهم تشكيل دهنده تاريخ مسيحيت دانست، نه فقط يك شخص خاص. بى گمان در ميان آراى پولس كه به شكلى زنجيره وار درهم تنيده اند، رويكرد او به شريعت پردامنه ترين مباحث را در مجموعه عهد جديد و رسائلش به خود اختصاص داده است. او تلاش مى كند تا با طرح پيش فرض هايى الاهياتى جوهره شريعت را انكار كند و مردم را به حيات روحانى در عيسى مسيح فرا خواند؛ چيزى كه از عيسى(ع) نمى توان تأييدى بر آن يافت.
بررسى شريعت موسوى در مجموعه نوشته هاى عهد جديد، موضوع پردامنه اى است كه مباحث فراوانى درباره آن مطرح شده است. فارغ از چرايىِ اين امر، نگاه عهد جديد به شريعت را مى توان در سه رويكرد متمايز سامان داد: رويكرد مسيح، رويكرد رسولان و رويكرد پولس.
در اين نوشته، نويسنده بر آن است تا رويكرد پولس به شريعت موسوى را بر اساس آنچه در رسائلش طرح شده، بررسى كند و به اختصار به تمايز آن با رويكرد مسيح و رسولان بپردازد.